من شمال رو خیلی خیلی دوست دارم چون آنجا خیلی با صفا است. و آنجا یک جنگل بزرگ دارد. بامه های غلیظ و ویلا های قشنگ ودریا های وسیع وحتی آن شن هایی که خیلی نرم است. من از آن قسمتش خوشم میاد که با شن ها بازی کنم. و از یه قسمت دیگش هم خوشم میاد که ماهی گیری کنم. می دونین من سفر به شمال رو خیلی دوست دارم ...
یک روز ما می خواستیم به تله کابین برویم. وما یک ساعت در صف تله کابین وایسادیم و بالاخره سوار تله کابین شدیم. ومن خیلی هیجان داشتم. وچند دقیقه بعد ما گرسنه شدیم. وساندویچ خوردیم. و وسط غذامون یک دفعه تبلت پدرم افتاد پایین دکل وما دکل هارا شمردیم ومادرم گفت: من دیدم که در دکل سوم افتاد. وما از تله کابیین پایین آمدیم. وپدرم با آن خستگی که داشت به دکل سوم رفت و پدرم گوشی اش را آورد وخدا رو شکر گوشی پدرم حی چیش نشده بود.