گیسوش

شعر تو

یکی هست که هنوز به فکر توست که هنوز دوستت دارد و همیشه باهات هست. تا زندگی یا عمر آخرت.  
17 تير 1392

من می خوام برم شمال.

من شمال رو خیلی خیلی دوست دارم چون آنجا خیلی با صفا است. و آنجا یک جنگل بزرگ دارد. بامه های غلیظ و ویلا های قشنگ  ودریا های وسیع وحتی آن شن هایی که خیلی نرم است. من از آن قسمتش خوشم میاد که با شن ها بازی کنم. و از یه قسمت دیگش هم خوشم میاد که ماهی گیری کنم. می دونین من سفر به شمال رو خیلی دوست دارم   ...
11 تير 1392

رباعیات عمر خیام

ایکاش که جای آرمیدن بودی. یا این ره دور را رسیدن بودی. کاش از پی صد هزارسال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی.     
10 تير 1392

دیوان حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید. که زانفاس خوشش بوی کسی می آید. ازغم حجر مکن ناله وفریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید.
10 تير 1392

درباره یگوشیه بابام

یک روز ما می خواستیم به تله کابین برویم. وما یک ساعت در صف تله کابین وایسادیم و بالاخره سوار تله کابین شدیم. ومن خیلی هیجان داشتم. وچند دقیقه بعد ما گرسنه شدیم. وساندویچ خوردیم. و وسط غذامون یک دفعه تبلت پدرم افتاد پایین دکل وما دکل هارا شمردیم ومادرم گفت: من دیدم که در دکل سوم افتاد. وما از تله کابیین پایین آمدیم. وپدرم با آن خستگی که داشت به دکل سوم رفت و پدرم گوشی اش را آورد وخدا رو شکر گوشی پدرم حی چیش نشده بود.
10 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیسوش می باشد